شیطان و جن شعبه 3(در هم بر هم) نظر یادتون نره |
||
پنجشنبه 22 دی 1390 :: نویسنده : مهدی
یک شب آمدی از راه، شب که نه، غروبی بود دیدمت دلم لرزید، این شروع خوبی بود عاشقانه خندیدی، دست ها به هم پیوست خلوت قشنگی داشت کوچهای که یادت هست با بهانهی باران، چشمهایمان تر بود کوچه… من… تو… باران.. آه ! راستی که محشر بود با تو خلوت شب را خوب زیر و رو کردیم تازه اول شب بود، زود بود برگردیم می روی سفر گفتی گر چه دور خواهی شد زود باز میگردی، کاش باورم میشد بیجواب گم میشد سایهات میان شب تا سپیده باریدم، من از آسمان شب بعد رفتنت ماندم در هجوم تنهایی حس مبهمی میگفت: میروی نمیآی بی تو می کشم بر دوش، کوله بار غربت را پرسه می زنم تنها، کوچه های خلوت را خسته از دل ِ تنگم، بر می آورم آهی بعد بی تو می خوانم، شعر”کوچه” را گاهی ساده لوحی ام را باش، هر کسی که می آید با خودم می اندیشم این یکی تویی شاید نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : سه شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 18 و 55 دقیقه و 10 ثانیه
![]() Useful information. Lucky me I discovered your site
by accident, and I'm surprised why this twist of fate didn't happened in advance! I bookmarked it. جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 18 و 19 دقیقه و 58 ثانیه
![]() Thanks for some other informative website. Where else may just I get that kind of information written in such an ideal method?
I've a undertaking that I am simply now operating on, and I have been on the glance out for such information. درباره وبلاگ مطالب اخیر آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||